میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
میبرم، تا که در ان نقطه ی دور
شستویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بی جاه و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو، ای جلوه ی امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا ازین پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد، می رقصد اشک
آه، بگذار که بگریزم من
از تو، ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم، صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم، خنده به لب، خونین دل
می روم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
پارسال با او زیر باران راه می رفتم .امسال رفتن او رابا دیگری زیر اشکهای خودم
دیدم.شاید باران پارسال اشکهای کسی دیگر بوده................
بعضی وقتا یکی آدمو دیوونه میکنه. دیوونه ی خودش.
بعدش میزاره میره بعدش دوباره میاد یهو باز میزاره میره........
امروز باز رفت.
شاید یروز باز بیاد.
دوباره رفت .دوباره من منتظرشم
نظرات شما عزیزان:
سه شنبه 19 شهريور 1392| |
|
13:21 |آرزو X-themes |